تفریحی و سرگرمی

تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی

تفریحی و سرگرمی

تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی ،تفریحی و سرگرمی

مدل لباس مجلسی دخترانه ۲۰۱۶

مدل لباس مجلسی ۲۰۱۷ بسیار شیک و باکلاس – مدل لباس مجلسی کوتاه ۲۰۱۷ ، مدل لباس مجلسی بلند ۲۰۱۷ ، مدل لباس مهمانی زنانه ۲۰۱۷ ، مدل لباس شب ۲۰۱۷ ، مدل لباس …

مدل لباس کوتاه ۲۰۱۷

جدیدترین مدل های جذاب لباس مجلسی ترک ۲۰۱۷٫ عکس لباس های مجلسی زنانه و دخترانه ترک جدید ۲۰۱۷. جدیدترین مدل های جذاب لباس مجلسی ترک ۲۰۱۷٫ عکس لباس …

مدل لباس۲۰۱۷

مدل لباس مجلسی کوتاه ۲۰۱۷ مدل لباس مجلسی کوتاه ۹۵,مدل لباس مجلسی کوتاه,لباس مجلسی کوتاه ۹۵,مدل لباس مجلسی,لباس کوتاه مدل لباس مجلسی ۹۵,مدل مجلسی کوتاه ۹۵ …

مدل لباس شب ۲۰۱۷

عکس مدل لباس مجلسی کوتاه ۲۰۱۶ زنانه و دخترانه شیک و اندامی. طرح های جدید مدل لباس مجلسی کوتاه ساده وشیک ۲۰۱۶  ژورنال بسیار جذاب مدل لباس مجلسی بلند ۲۰۱۷٫

مدل لباس مجلسی کوتاه ۲۰۱۷

عکس مدل لباس مجلسی کوتاه ۲۰۱۶ زنانه و دخترانه شیک و اندامی. طرح های جدید مدل لباس مجلسی کوتاه ساده وشیک ۲۰۱۶ (۳). ژورنال بسیار جذاب مدل لباس مجلسی بلند ۲۰۱۷٫

مدل لباس مجلسی ۲۰۱۸

 لباس مجلسی کوتاه,لباس گیپور کوتاه,لباس کوتاه مناسب,لباس کوتاه ۲۰۱۷,لباس زنانه ۹۶,لباس مجلسی صورتی,لباس کوتاه آبی روشن,لباس مجلسی …

مدل لباس مجلسی۲۰۱۷

 لباس مجلسی کوتاه,لباس گیپور کوتاه,لباس کوتاه مناسب,لباس کوتاه ۲۰۱۷,لباس زنانه ۹۶,لباس مجلسی صورتی,لباس کوتاه آبی روشن,لباس مجلسی …

منبع:http://mehrmihan.ir/evening-dresses-for-girls-2016/


  • sanaz ffmm

نقش مدیریت وفضای آموزشی مدارس برای دانش آموزان

مدیریت مدرسه محور یا تصمیم گیری مشارکتی از ویژگیهای بارز نظامهای آموزشی در دهه اخیر به شمار می آید این امر مهم به ویژه در کشور های جهان دگر گونی های مهمی در روشهای اداره مراکز آوزشی وآوزشگاهها به وجود آورده است آنایی با این شیوه ها رهبران ومدیران  آموزشی وآموزشگاهها  را قادر می سازد تا تب مدیریت ورهبری  سازمان خود را بسنجند و همچنین به رفع ابهامات عملکردی بپردازند و در نتیجه اهداف مدارس خود را تحقق بخشند مدیریت مدرسه محور درسال ۱۹۷۶به صورت رسمی محور تلاشهایی شد که در مدارس امریکا برای توسعه مدیریت انجام شد. مدیریت مدرسه محوری به این امر اشاره دارد که در فرا یند تصمیم گیری جامع وفراگیر همه اعضای گروه آموزشگاه به طور برابر شرکت داشته باشند لازم است اقتدار گروهای که در مدرسه تحقیق می کنند .

به وسیله سطوح سازمانی و سلسله مراتب آن حما یت شود ومورد احترام قرار گیرد دفتر آموزش  و پژوهش آموزشی آمریکا (۱۹۹۶) مدیریت مدرسه را چنین تعریف می کند .

مدرسه محوری نوعی ایجاد تغییرات آموزشی وبر نامه درسی است واین امر زمانی  می تواند موثر باشد که همراه با درگیری فعال مدرسه باشد . یعنی تمرکز زدایی پایدار در نظام آموزشی انتقال اختیار (تفویض اختیار) و قدرت تصمیم گیری به مدرسه  محول گردد . به گونه ای که اداره مرکزی در سطح ملی و استانی برای مدارس هدفها و اولویتها  را تعیین کند . نتایج را تعریف و منابع را ت‍‍‍امین کند تا مدارس بتواند در این چارچوب اختیار وقدرت تصمیم گیری را در رابطه با برنامه درسی مهارتهای موردنیاز دانش آموزان ونیروی انسانی مورد نیاز و امکان اداره آموزش را داشته باشند .

فرایند مدیریت مدرسه محوری به افرادی که در مدرسه کار می کند اجازه میدهد  تا جنبه های گسترده ای  از موضوعات  مدرسه ای که در ان کار می کنند  را در نظر گرفته از انرژی خود به منظور بهبود و توسعه مدرسه  بیشتر استفاد ه کنند.

بدین ترتیب  فهم  تامل اینکه چگونه مدیریت در مدرسه می تواند می تواند سودمند

باشد نیازمند  مشخص کردن شرایط  مورد نیاز برای بر انگیختن و توانا کردن مدارس به منظور استفاده از قدرت تصمیم  گیری خود و همچنین سازگار کردن نو آوری های  متناسب و توسعه دهنده عملکرد  مدرسه است.

مدیریت واداره مدارس

در ۱۳۷۹شمسی ,شورای عالی اموزش و پرورش نخستین بار آیین نامه اجرای مدارس (ابتدایی ,راهنمایی و متوسطه ) رابه تصویب رساند. بر اساس ماده (۱)این آیین نامه,ضمن اینکه مدرسه مهمترین نهاد تربیتی و آموزشی و نیز اصلی ترین رکن  نهاد تعلیم و تربیت معرفی شد,ارکان آن را که عهده دار اداره امور آموزش و اجرایی است .

اختیارات مدیر مدرسه

۱-  برنامه ریزی مناسب جهت بهره گیری از مشا رکت کارکنان, دانش آموزان و اولیا ی آنان بر اساس مقررات و ضوابط مصوب .

۲-  تنظیم برنامه سالانه کار مدرسه بر اساس ضوابط آ موزش و پرورش و به  تصویب رساندن آن به وسیله شورای مدرسه .

۳-     استفاده بهینه از منا بع مالی دولتی ,با بهره گیری از مشارکتهای اختیاری ,مردمی

وکمکهای خیرین در اجرای مناسب برنامه های مدرسه .

۴-ابلاغ شرح وظایف هر یک از کارکنان که مسئولان آموزش و پرورش آن را تعیین

کرده اند ونیز نظارت بر اجرای صحیح آن .

۵- تشکیل جلسات شورای مدرسه ‘انجمن اولیا و مربیان ‘شورای معلمان و شورای

دانش آموزان ونظارت بر اجرای مصوبات آنها وثبت و نگهداری صورت جلسات

و سوابق آن.

فولن به پنج اصل مهم برای پیش‏رفت آموزشی در مدرسه اشاره می‏کند که عبارت‏اند از:

۱٫‏ مدیران مدرسه همواره بیش‏ترین نقش را در زمینه‏ی پیش‏رفت آموزشی ایفا می‏کنند.

۲٫ از آن‏جا‏ که عناصر تشکیل‏دهنده‏ی هر مدرسه با مدرسه‏ی دیگر متفاوت است، مؤلفه‏های مؤثر بر پیش‏رفت آن‏ها نیز، در عین‏ داشتن‏ ‏اشتراکات ‏آموزشی، منحصربه‏فرد است. درنتیجه، نمی‏توان‏ برای ‏تمام ‏مدارس‏درزمینه‏ی ‏پیش‏رفت ‏آموزشی، یک‏ دستورالعمل واحد صادرکرد.the-role-of-school-principals

 

۳٫ پیش‏رفت مداوم آموزشی در هر مدرسه مرهون تلاش هم‏عرض مدیر و معلمان است.

۴٫ تشریک ‏مساعی‏ مدیرومعلمان، قدرت پیش‏رفت‏آموزشی‏ را افزایش می‏دهد.

۵٫ پیش‏رفت تحصیلی دانش‏آموزان، پایه‏ و اساس فعالیت‏های مدرسه است.(۱۹۹۹، Fullan).

 

با توجه به این اصول، مدیران فردا باید مهارت‏های لازم را برای تطبیق تلاش‏های مربوط به پیش‏رفت آموزشی و موفقیت دانش‏آموزان در محیط پیچیده و دشوار آینده‏ کسب ‏کنند.

در چنین شرایطی، مدیران مدارس فردا درنقش ‏رهبران‏ آموزشی ‏جلوه‏ گرمی‏شوند. چگونه مدیر می‏تواند در مقام رهبر آموزشی مدرسه‏ی فردا ایفای نقش‏ کند؟

 

 رهبر آموزشی مدارس فردا باید اقدامات زیر را انجام دهد:

 

‏ اهداف‏ و انتظارات آموزشی مدرسه را تعیین و ابلاغ‏کند.

منابع راهبردی برای دست‏یابی به اهداف آموزشی را تعیین کند و تخصیص دهد (مدیریت منابع).

در برنامه ‏ریزی، هماهنگی و ارزش‏یابی برنامه ‏ی درسی و آموزشی مشارکت مؤثر داشته‏ باشد.

معلمان را برای شرکت در دوره‏های آموزشی لازم برای توسعه‏ی دانش و مهارت در حوزه‏ی یادگیری _ یاددهی ترغیب کند.

دانش ‏آموزان و معلمان را در مسیر موفقیت و اثربخشی در فرآیند یاددهی _ یادگیری حمایت‏‏ کند.

 

مدیر مدرسه‏ی فردا برای رهبر شدن باید چه توانایی‏هایی داشته باشد؟

 

او باید اهداف اخلاقی خود را تعیین، اعلام و مطابق آن عمل کند. اهداف اخلاقی مدیران باید در جهت تعریف نظامی پاسخ‏گو به تمام دانش‏آموزان باشد. امکان دارد یکی از این اهداف، به این شکل تعیین و اعلام شود: ((تمام دانش‏آموزان می‏توانند یاد‏ بگیرند و فرصت‏های آموزشی باید به‏صورت عادلانه میان آن‏ها تقسیم شود)). این‏چنین نظامی به کاهش تفاوت سطح عمل‏کردی دانش‏آموزان منجر خواهد شد (۲۰۰۳، Fullan).

موفقیت رهبر آموزشی تا حد زیادی به سنجیدگی در تنظیم زمان بستگی دارد (مدیریت زمان). مدیر باید در زمان محدود به مهم‏ترین اقداماتی که به پیش‏برد اهداف آموزشی و موفقیت دانش‏آموزان منجر می‏شود، دست‏ بزند و از درگیرشدن در امور حاشیه‏ای و نامرتبط با این اهداف، بپرهیزد.

 

او باید برنامه‏ی درسی و آموزشی دانش‏آموزان را مطابق با نیازهای آنان تنظیم و با شناسایی نیازهای یادگیری دانش‏آموزان، مسیر پیش‏رفت را تعریف و در آن زمینه برنامه‏ریزی کند. این نوع برنامه‏ریزی از کلیشه‏ای شدن مدارس و ماندگاری در روش‏های گذشته، بدون توجه به نیازهای آینده، پیش‏گیری می‏کند.

 

مدیر باید در نقش یک رهبر آموزشی مدیریت منابع مدرسه را به‏عهده داشته باشد. او باید راهنما و هدایت‏کننده نظام مدرسه در استفاده‏ی معقول از منابع موجود باشد.

مدیر باید در حل اختلاف‏های احتمالی میان گروه‏های آموزشی و کاری در مدرسه، نقش میانجی را ایفا کند (۲۰۰۳،Kouzes ).

باید محقق باشد. مستمر تحقیق کند و از نظریه‏های جدید در حوزه مدیریت، یادگیری و آموزش مطلع باشد. او باید منبع اطلاعاتی ارزشمندی برای پاسخ‏گویی به نیازهای دانش‏آموزان و معلمان باشد.

 

مدیر باید بتواند با برقراری ارتباط هوش‏مندانه با معلمان، دانش‏آموزان، خانواده‏ها، مناطق‏آموزشی و… از فرصت‏های موجود، اعم از فرصت‏های آموزشی، مالی و مادی و معنوی، به نفع مدرسه استفاده کند. او باید از سرمایه‏های اجتماعی موجود برای بالا بردن استانداردهای آموزشی مدرسه در جهتپیش‏رفت آموزشی استفاده کند (Kuhns، ۲۰۰۵).

 

 

 

منبع: http://mehrmihan.ir/the-role-of-school-principals/


  • sanaz ffmm

فال قهوه - میهن مهر

فال  قهوه

تاریخچه فال قهوه
قهوه نوشیدنی ۷۰% مردم دنیاست، و بسیاری از ملل از دیرباز به خواص گوناگون آن واقف بوده اند. خاصیت آرام بخشی و تسکین آن از این ماده،نوشیدنی اصلی و مهم مجالس پذیرایی را ساخته است. ضمن نوشیدن قهوه نوعی سرگرمی و تفنن ابداع شد که به آن فال قهوه نام داده شد.

 

قهوه بدلیل داشتن مواد غیر حلال و جامد همیشه مقداری ته نشین دارد و از آنجاییکه رسوب این مواد به شکلها و تصاویر مختلف شباهت دارد،به نحوی ارتباط بین سرنوشت نوشنده قهوه و این تصاویر،انگاشته و از اینجا قواعد فال قهوه پیدا شد.

 

تغییر این شکلها نوعی آینده بینی به حساب آمده که بین ملل نوشنده قهوه بسیار رایج و جاری است،حتی مجامع و مراکز و انجمن ها و نشریات مربوط به آن دایر گردیده است.
اساس فال قهوه به اشکال مورد مشاهده در فنجان قهوه مربوط می شود،لکه ها و سایه ها به شکلها نسبت داده شده و برای هر شکل تعبیر خاص قائلند.
در بین اشکال مشاهده شده صورتهای بروج دوازده گانه و بروج فلکی از اهمیت بیشتری برخوردارند. برای پیشگویی دقیق تر فال بیننده می بایست به تفاسیر مربوط به این بروج نیز آشنایی داشته باشد.

 

باید توجه داشت که شکل بروج می بایست در فنجان تقریبا مشخص بوده باشد.البته وضوح تصاویر در بقیه موارد آنچنان اهمیتی ندارد ولی شکل بروج و نشان دهنده ذات و ساخت درونی فرد می باشد و می بایست واضح و روشن باشد.در تفسیر فنجان شکلهای تیره ملاک می باشند ولی بعضی افراد به اشکال سفید نیز توجه می کنند.

 

معمولا ته فنجان را در محل دل و پیرامون محل وقوع حوادث و وقایع می دانند؛طول تصاویر نشانه طول واقعه است؛ از کف فنجان تا لبه آنرا طول یک عمر به حساب می آورند؛ مثلا اگر آبشاری دیدید که ارتفاع آن تا لبه فنجان آمده باشد نشان دهنده این است که موفقیت تا آخر عمر ادامه دارد؛اگر وسط دیواره فنجان باشد موفقیت تا نیمه زندگی ادامه خواهد داشت.

 

فال قهوه
فال قهوه دو نوع است. یک نوع فقط با نگاه کردن به نعلبکی تعبیر می شود. در نوع دوم که این روزها مورد استفاده است،ابتدا به فنجان سپس به نعلبکی نگاه کرده،تعبیر می شود.

 

فال نعلبکی
آماده کردن قهوه ته نشین شده
مقداری قهوه خیلی ریز برداشته شده و داخل آب داغ جوشانده می شود. کمی از آبش خورده شده و ته مانده آن که نباید زیاد غلیظ باشد داخل نعلبکی صاف،تمیز و خشک ریخته شده و برای پراکنده شدن ته قهوه به همه جای نعلبکی چند بار در جهات مختلف تکان داده می شود و برای آشکار شدن اشکال در جهات مختلف تکان داده می شود. بعد از آماده کردن قهوه نعلبکی را جلوی خود بگیرید،در ذهن خود خطی از راست به چپ که از وسط نعلبکی بگذرد بکشید و به همین ترتیب خطی خیالی از بالا به پایین طوری بکشید که نقطه تقاطع این دو خط درست وسط نعلبکی باشد.

 

با نگاه کردن اشکال بالا و پایین خط،معنای آنها را از لیست پایین دریابید. اشکالی که در نعلبکی قهوه آشکار می شود همیشه عینآ مانند اشکال جدول نیست.کسی که فال قهوه می گیرد باید اشکال نعلبکی را به اشکال جدول تشبیه کند. اشکال بالای خطی که ذهنی کشیدیم مؤثرتر،اشکال پایین خط هم کم تأثیرترند. به همین شکل،اشکال راست و چپ هم به گونه های متفاوت تعبیر می شود. تعبیر یک شکل متفاوت تر از بقیه اشکال است.

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

اساس فال قهوه به اشکال مورد مشاهده در فنجان قهوه مربوط می شود

 

قدرت و تأثیر اشکال

۱٫اشکال بالای خط به خوبی و اشکال پایین خط به بدی اشاره دارند.
۲٫معنای اشکال بالایی خط قوی تر است.
۳٫اشکال پایین خط میانی،از نظر قدرت تأثیر کمی دارند.
۴٫اشکال سمت راست به خوبی و اشکال سمت چپ به بدی و شر معنی می شود.

۵٫پشت سر هم بودن اشکالی که به خوبی اشاره دارد،به خوبی،پشت سر هم بودن اشکالی که به بدی اشاره دارد به بدی دلالت می کند.

 

فال فنجان
کمی از قهوه را بعد از خوردن آن داخل فنجان باقی می گذارند. سپس بعد از گرفتن نیتی نعلبکی بر روی فنجان گذاشته شده و برگردانده می شود. بعد از این که قهوه کمی خنک شده با نگاه کردن به اشکال داخل فنجان تعبیر می شود. بعد از فنجان نوبت نعلبکی است. اضافه های داخل نعلبکی درون فنجان ریخته می شود. و این بار با اشکال داخل نعلبکی فال تعبیر می شود.
اخطارهای مهم فال قهوه

۱٫ در فال قهوه فقط یک نیت می شود.
۲٫ برای نگاه کردن و تعبیر اشکال فنجان در جهت عقربه های ساعت گردانیده می شود.

۳٫ اشکال ابتدا به طور مستقل تعبیر می شود و سپس حوادث به یکدیگر ربط داده می شود.

۴٫ نباید ته قهوه داخل فنجان زیاد باقی مانده باشد زیرا اشکال آشکار نمی شود.
۵٫ یک فال قهوه دو بار گرفته نمی شود،بدشانسی می آورد.
۶٫ فنجانی که برای فال قهوه گذاشته شده نباید برگردانده شود و باید روباز بماند.
۷٫ برای گرفتن فال قهوه ،قهوه همیشه باید از یک طرف فنجان نوشیده شود.

 

تفسیر فال قهوه:

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

تفسیر فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

تفسیر اشکال فنجان قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش تصویری فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش گام به گام فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

تفسیر اشکال فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش و خواندن فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش تصویری فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش فال قهوه با تصویر

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87

آموزش گام به گام فال قهوه

 

%d9%81%d8%a7%d9%84-%d9%82%d9%87%d9%88%d9%87


منبع:http://mehrmihan.ir/coffee-fortune/


  • sanaz ffmm

سریال هشت و نیم دقیقه

 

زمان پخش و اطلاعات کلی

سریال هشت و نیم دقیقه به کارگردانی شهرام شاه حسینی و تهیه کنندگی بهروز مفید از ابتدای آبان ماه ۹۵ در ۲۳ قسمت ۴۰ دقیقه ای به صورت هرشبی ساعت ۲۱:۳۰ از شبکه دوم سیما پخش می گردد .

فیلمنامه مجموعه توسط  علی دادرس و آزیتا ایرایی نوشته شده است . ضمن اینکه نام سریال ابتدا یکتا بود که بنا به دلایلی به هشت و نیم دقیقه تغییر کرد

 

اسامی بازیگران سریال هشت و نیم دقیقه به همراه نقش

شبنم قلی‌خانی / آشا محرابی / پژمان بازغی /  بهرنگ علوی /  الهه حصاری /  سیامک اطلسی /  سام درخشانی /  فرناز رهنما /  بهرام ابراهیمی‌پور / اشکان منصوری / مزدک رستمی / پدارم گودرزی و …

شبنم قلی خانی که در این سریال نقش یکتا که کاراکتر اصلی سریال است را ایفا می کند. وی عروس مهندس تاجیک و همسر امیر «پژمان بازغی» است. سیامک اطلسی مهندس تاجیک و صاحب کارخانه ای است که سام درخشانی نقش احسان و پژمان بازغی نقش امیر  پسران صاحب کارخانه را بازی می کنند. الهه حصاری نقش یلدا، خواهر یکتا را بازی می کند و در کنار اوآشا محرابی نقش فروغ، همسر احسان «سام درخشانی» را بازی می کند. بهرنگ علوی نقش فرزین را بازی می کند که برادر فروغ است و مزدک رستمی نقش نیما برادر یکتا را ایفا می کند. فرناز رهنما نیز نقش زنی به نام نسرین را بازی می کند که دوست یکتا و وکیل کارخانه است و بهرام ابراهیمی نیز نورایی حسابدار این کارخانه را ایفا می کند.

 

 

خلاصه داستان و موضوع

 هشت و نیم دقیقه با محوریت موضوعی همدلی و ایثار در یک خانواده ایرانی به نقش مهم و تاثیرگذار زن در سرپرستی و تربیت فرزند بعد از فوت همسر ودفاع از حقوق یکسان خانواده می پردازد.

این سریال موضوعی خانوادگی را در بستر یک قصه ملودرام اجتماعی با رویکردهای سبک زندگی و حمایت از تولید داخلی به تصویر می کشد.

 

عوامل اصلی سریال «هشت و نیم دقیقه» :

کارگردان: شهرام شاه حسینی، تهیه کننده: بهروز مفید، نویسنده: آزیتا ایرایی و علی دادرس بر اساس طرحی از بهروز مفید، بازنویسی فیلمنامه: بابک کایدان، دستیار اول کارگردان: ایمان توکلی، برنامه ریز: هاشم علی اکبری، مدیر تولید: علی خلیلی، منشی صحنه: هدیه نصیری، طراح صحنه: سعید اسدی، طراح لباس: نازنین توسلی، طراح گریم: شهرام خلج، تدوین: میثم مولایی، مدیر تصویربرداری: علیرضا رنجبران، صداگذار: فرامرز عبدالصدق، صدابردار: یاسر رمضانی، مدیر تدارکات: سید مسعود مهدوی، موسیقی: بهنود یخچالی، عکاس: امید صالحی

 


منبع:http://mehrmihan.ir/series-eight-and-a-half-minutes/


  • sanaz ffmm

جدیدترین و شیک ترین حلقه های نامزدی به شکل قلب + حلقه ی نامزدی ۲۰۱۷

حلقه های نامزدی:

وقتی دو نفر فکر می کنند که برای همیشه می توانند با یکدیگر زندگی کنند، شروع به برقراری یک رابطه می کنند. برای اعلام این رابطه معمولا مراسمی در خانه یا در هتل برگزار می شود و جمعی از دوستان و آشنایان و فامیل هم جزء مهمانان مراسم خواهند بود؛ این مراسم همان جشن عقد یا نامزدی است. بیشتر دوستان نزدیک و بستگان به این مهمانی دعوت می شوند و اهدای حلقه نامزدی یکی از رویایی ترین و زیبا ترین و مهم ترین ارکان این مراسم محسوب می شود. و مردان و پسران عزیز باید بدانند که برای دادن پیشنهاد ازدواج به یک خانم نیازمند یک حلقه ی شیک و دلربا هستند…

روال معمول اینگونه است که ابتدا داماد حلقه را در دست عروس بیاندازد و سپس عروس حلقه را در دست داماد. این حلقه ها حلقه ی نامزدی نامیده می شوند.

در اینجا یک کلکسیون بسیار زیبا از حلقه طرح قلب برای عروس خانم ها را برای شما تدارک دیده ایم که امیدواریم به شما عروس یا داماد عزیز در انتخاب حلقه ی نامزدیتان کمک نماید و با دیدن این تصاویر ایده های جالبی برای طراحی حلقه ی ازدواجتان به ذهن شما خطور کند.

حلقه شکل قلب برای نامزدی:

شکل قلب همیشه نشان دهنده ی عشق به طرف مقابل است و به همین دلیل خرید حلقه ی نامزدی به شکل قلب جلوه ی بهتر و احساسی تری دارد و این مدل طراحی حلقه همیشه به زیبایی انگشتان دست می افزاید.

علاوه بر استفاده به عنوان حلقه ی نامزدی، می توانید از این مدل حلقه به عنوان هدیه نیز استفاده کنید. از مدل های ساده تر این حلقه ها می توانید به عنوان زیورآلات در موقیت های غیر رسمی نیز استفاده کنید.

****************************************************

 

حلقه به شکل قلب از جنس نقره و سنگ زمرد کبود

heart-design-engagement-rings-collection

به این حلقه ی نقره توجه کنید. از سنگ زمرد کبود در آن استفاده شده است. استفاده از نگین های کریستال ظریف در اطراف سنگ زمرد درخشانی خاصی را به وجود آورده است. با وجود اینکه طراحی بسیار ساده است اما بسیار شیک و پر زرق و برق به نظر می رسد. ما مطمئنیم که شما هم از این طراحی فوق العاده لذت خواهید برد.

حلقه به شکل قلب از جنس طلا

heart-design-engagement-rings-collection

حلقه ی نقره ای دوست ندارید؟!!! نگران نباشید شما می توانید یک حلقه ی طلا مانند تصویر بالا داشته باشید. شکل قلب با الماس های ریز و کوچک تزیین شده است. این حلقه ممکن است کمی گران باشد اما مطمئنا خواهد توانست یک لبخند زیبا بر روی صورت نامزدتان به ارمغان آورد.

حلقه به شکل قلب از جنس الماس

heart-design-engagement-rings-collection

 با دقت به تصویر بالا نگاه کنید! می توانید روی یک نقطه تمرکز کنید؟ نه؟!! مشکلی نیست. نگران نباش به شما خواهیم گفت… در طراحی  قسمت قلبی این حلقه، در قسمت میانی از یک قطعه الماس استفاده شده و سپس اطراف آن با کریستال های کوچک و ظریف تزیین شده است. و استفاده از همین الماس و کریستال ها باعث شده که حلقه به قدری براق باشد که  نگاه کردن به آن چشم را اذیت کند :-)))

حلقه به شکل قلب از جنس نقره

heart-design-engagement-rings-collection

نگاهی به این حلقه ی زیبا بیاندازید که واقعا به شکل قلب طراحی شده است. اما این دفعه قسمت قلبی با استفاده از کریستال های ظریف صورتی روشن که متمایل به ارغوانی هستند تزیین شده است. طراحی این حلقه نسبت به حلقه ی قبلی قلب بزرگتری دارد اما این حلقه بسیار عالی و چشم نوازتر است.

****************************************************

در ادامه می توانید یک گالری زیبا از این مدل حلقه ها را ببینید؛ امیدواریم مورد توجه شما عزیزان و کاربران سایت مهر میهن قرار گیرد.

 

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection

heart-design-engagement-rings-collection


منبع:http://mehrmihan.ir/heart-design-engagement-rings/


  • sanaz ffmm

yalda-night-described-childish-language

آن شب علی کوچولو به همراه پدر و مادرش قرار بود به خانه مادر بزرگ بروند. پسرک آنجا را خیلی دوست داشت چون هم می‌توانست راحت توی حیاط بازی کند و هم مامان‌بزرگ خوراکی‌های خوشمزه‌ای به او می‌داد. وقتی رسیدند علی دید که مادرجان کلی خوراکی روی میز چیده که با خوراکی‌های دفعه‌های قبل فرق داشت.

تخمه، پسته، یک کاسه انار دون شده، هندوانه سبز راه راه و… با تعجب از باباش پرسید: باباجون امشب چه خبره، عیده؟! باباخندید و گفت: نه پسرم امشب اولین شب زمستون و طولانی‌ترین شب ساله که بهش می‌گن «شب یلدا». از قدیم رسم بوده که به خونه بزرگ‌تر‌ها می‌رن و دور هم جمع می‌شن و هم خوراکی‌های خوشمزه رو می‌خورن و هم مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها برای بچه‌ها قصه می‌گن.

علی کمی‌ فکر کرد و با خودش گفت: چه خوبه!…

چند ساعتی که گذشت علی گفت: حالا وقتشه که مادرجون یه قصه قشنگ تعریف کنه. مادربزرگ نگاهی به علی کرد و با لبخند گفت: باشه گلم، همین الان برات تعریف می‌کنم، بیا اینجا بشین پیش خودم.

پسرک کنار مادربزرگ نشست و او شروع کرد.

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود. هرکی خدا رو دوست داره بگه یا خدا. کوچیک که بودم با خانواده‌ام توی روستا زندگی می‌کردیم و چقدر هم باصفا بود. من خیلی دلم می‌خواست با پدرم به مزرعه گندم بروم، اما هرموقع که از او می‌خواستم مرا با خودش ببرد می‌گفت که تو هنوز کوچولویی، وقتی بزرگ‌تر شدی با هم می‌رویم. اما من هر روز اصرار می‌کردم تا این که بالاخره راضی شد. آن روزی که بابام قبول کرد من را به سر زمین ببرد خیلی خوشحال بودم و قول دادم به همه حرف‌هایش گوش بدهم.

صبح روز بعد دو تایی به طرف مزرعه راه افتادیم و وقتی رسیدیم بابا مشغول کارشد و من هم سرگرم بازی شدم. مدتی که گذشت احساس تشنگی کردم برای همین به بابا گفتم که آب می‌خواهم، او هم گفت که برای خوردن آب باید بروی سر چشمه.

گفتم: کجاست؟

بابام گفت: دختر جون اون درخت‌ها رو می‌بینی اونور گندم‌ها، باید بری اونجا.

گفتم: باباجون خیلی دوره، خسته می‌شم.

البته دور نبود اما چون می‌ترسیدم این حرف را زدم.

بابام گفت: راهی نیست من از همین جا نگات می‌کنم. مواظبتم، نترس برو زود برگرد.

وقتی بابا‌م این حرف‌ها را زد دلگرم شدم و رفتم و رفتم تا رسیدم. جای قشنگی بود؛ چشمه‌ای درست مثل یک حوض بزرگ که دور و برش پر از درخت و سبزه بود.

کمی ‌آب خوردم و خواستم برگردم که چشمم به یک پروانه خوشگل که روی سبزه‌ها بالا و پایین می‌پرید افتاد.

دنبالش دویدم و هر جا رفت من هم رفتم و فراموش کردم که کجا هستم و باید زود برگردم. پروانه را لابه‌لای علف‌ها گم کردم، از چشمه هم دور شده بودم و آن را نمی‌دیدم، نمی‌دانستم از کدام طرف برگردم؛ گم شده بودم.

ترسیده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم. بابا را بلند بلند صدا زدم اما فایده‌ای نداشت یواش یواش داشت گریه‌ام می‌گرفت. از خدا کمک خواستم. بابام همیشه می‌گفت هر وقت مشکلی برایت پیش آمد از خدا بخواه تا کمکت کند. برای همین دست‌هایم را بالا گرفتم و گفتم: «ای خدای مهربون برو به بابام بگو من گم شدم تا بیاد پیشم!»

خواستم از یک طرف برگردم که صدایی را شنیدم. خوب دقت کردم، به نظرم آمد کسی مرا صدا می‌زند: «فاطمه؛ فاطمه، کجایی دختر؟» باورم نمی‌شد صدای بابام بود و هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد تا این که او را از دور دیدم و من هم داد زدم: باباجون، بابا… و گریه‌ام گرفت.همان‌طور گریه‌کنان دویدم و چسبیدم به بابام و توی دلم از خدا تشکر کردم.

قصه که تمام شد علی نگاهی به مادربزرگ انداخت و گفت: مادر جون خدا رو شکر که پیداشدی…!؟

yalda-night-described-childish-language

یک شعر کودکانه زیبا برای شب یلدا برای بچه های سنین مهد کودک، پیش دبستانی و دبستان در این نوشته برای شما عزیزان آمده است.

 

سی ام آذره و یک  شب زیبا

یه  شب بلند به اسم شب یلدا

شب شب نشینی و شادی و خنده

شبی که واسه ی همه خیلی بلنده

همه ی اهل خونه خوشحال و خندون

آجیل و شیرینی و میوه  فراوون

شب قصه گفتن و یاد قدیما

قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما

شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره

جای پاییز رو زمستون می گیره

ننه سرما باز دوباره برمی گرده

کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده

 

منبع :http://mehrmihan.ir/yalda-night-described-childish-language/


  • sanaz ffmm

متن لوح تقدیر از مدیر نمونه

والله ذوفضل عظیم

خدا  صاحب فضل بی  انتهاست             کند فضل ورحمت به هرکس که خواست

مدیریت افتخاربزرگی است که پروردگارمتعال آن رابرعهده ی کسانی قرارداده که باعمل خالصانه ی خویش درمسیرخشنودی ورضایت مردم گام برمی دارد

حضورمدیرمجرب و متعهد جناب آقای /سرکار خانم ……………………………….

به شکرانه ی توفیق و به پاسداشت همت وثیق حضرت عالی دراعمال مدیریت و اجرای

بهینه  ی امور ، حاکمیت نظم و انضباط برمجموعه ی تحت مدیریت ،حسن خلق ، تعامل

سازنده با کارکنان ، ایجاد جوی صمیمانه دربخش تحت مدیریت ، درک بالا  نسبت  به

مسایل کلان  و راهبردی سازمان ، خلاقیت ، نوآوری ، جدیت و قاطعیت درامور;

این لوح تقدیر، تقدیم حضور ارجمندتان می گردد.

باامید به اینکه ، با اتکا به خلاقیت وپژوهش ونوآوری وهمگرایی ، صداقت وشجاعت به

عنوان نیروی خدمتگزار در سازمان ، وسیله ی  تقرب و توسل به ایزد یکتا باشید وتعالی

کشور عزیزمان  را میسر سازید.

متن لوح تقدیر از مدیر در مراسم تودیع و معارفه

بسم ا… الرحمن الرحیم

ز دلم نمی گریزد  رخ  چون مه تو یارا          نه ز قلب من برونی نه  ز دیده  آشنا را

نروی ز دل که مشکل برود ز خاطراتم         که ز مکتب تو دارم به خدا قسم صفا را

سرکار خانم/جناب آقای ………………………

ازاینکه در کنف الطاف خاصه ی الهی چند سال متوالی را درکسوت خدمت به جامعه ی اسلامی به انجام وظیفه ی ثمر بخش و موثر پرداخته اید و اینک که تقدیر الهی توفیق (خدمت گزاری در مسند خدمت در ……………………………………../بازنشستگی ) را به آن جناب ارزانی داشته ، بسی شایسته است به پاس تلاش ها و زحمات مستمر شما در راستای توسعه و پیشرفت همه جانبه ی ……………………. ، نهایت سپاس و قدر دانی (کارمندان /پرسنل/کارکنان و …) را خدمت حضرت عالی (و خانواده ی محترم که در این تلاش و به ثمر رسیدن  آن یار و همراه شما بوده اند) ابراز داریم.

(همکاران و  …….) این (سازمان/…) هیچ گاه خاطره ی تلاش های بی وقفه ، پیگیری و سخت کوشی شما را در ابعاد مختلف  (مدیریتی /اجرایی/آموزشی/پژوهشی /…) از یاد نمی برند و امیدوارند که در آینده نیز از حضور پر شور و استمرار همکاری شما در این  (سازمان/سازمان های دیگر/….)بهره مند و برخوردار باشند و اینک که دور زمان و گردش ایام سلسله  وصل را به نطاق فراق می کشد ،  رسن تسلی بخش خاطر ما مسرور خاطراتی است  که در کنار هم  زیسته ایم  و  در اندوه  و  شادی آن همراه و همگام بوده ایم.

شور شیرین خاطرات تلاشهای شما همواره در این (سازمان/اداره / شرکت/…) که در جای جای آن اثر قدم های پشتکار و همت شما برآن موج می زند به یادگار خواهدماند و این باقیات صالحات چون چراغی فرا روی زندگی و آینده و فردای شما خواهد بودکه “بقیة الله خیرٌ لکم”

لطف حق ، یار و ساقی کوثر یاور شما باشد.

thanks-to-the-context-manager

متن تقدیرنامه اداری نمونه (پیشبرد اهداف بهداشتی وایمنی درمحیط کار)

 

مدیر عامل محترم شرکت صنایع ماشین های اداری

 

سلام علیکم
به این وسیله مراتب سپاس خود را ازتلاش و زحمات ارزشمند و صادقانه جنابعالی درزمینه پیشبرد اهداف بهداشتی و ایمنی درمحیط کار تقدیم می دارم.
از درگاه ایزد منان دوام عزت وسلامت، تداوم حضور و تاثیر آن بزرگوار درراستای دستیابی به اهداف عالیه بهداشتی، ارتقای کیفیت زندگی و نشاط ملت شریف وپرافتخار ایران و توسعه پایدار جمهوری اسلامی ایران رامسئلت دارم.

 

معاون بهداشتی شبکه ورئیس مرکز بهداشت

 

 

thanks-to-the-context-manager

 

مدیر عامل محترم شرکت صنایع ماشین های اداری

 

سلام علیکم
به این وسیله مراتب سپاس خود را ازتلاش و زحمات ارزشمند و صادقانه جنابعالی درزمینه پیشبرد اهداف بهداشتی و ایمنی درمحیط کار تقدیم می دارم.
از درگاه ایزد منان دوام عزت وسلامت، تداوم حضور و تاثیر آن بزرگوار درراستای دستیابی به اهداف عالیه بهداشتی، ارتقای کیفیت زندگی و نشاط ملت شریف وپرافتخار ایران و توسعه پایدار جمهوری اسلامی ایران رامسئلت دارم.

 

معاون بهداشتی شبکه ورئیس مرکز بهداشت

 

 

 

متن تقدیرنامه اداری نمونه (واحد نمونه تحقیق و توسعه)

 

« لیس للانسان الا ماسعی »
مدیر عامل محترم شرکت ……….
تلاش وهمت والای مدیریت و کارکنان آن شرکت موجب کسب عنوان واحد نمونه تحقیق و توسعه ممتاز طی سال ………… در سطح استان گردید. لذا بدین وسیله به پاس این زحمات ارزنده از جنابعالی، مدیر و کارشناسان شاغل دربخش تحقیق و توسعه آن شرکت تقدیر و تشکر می گردد. امید آنکه درراه اعتلای صنعت کشور اسلامی مان بیش ازپیش موفق و مؤید باشید.

مشاور وزیر و رئیس سازمان

 

 


به مناسبت گرامیداشت روز صنعت و معدن
سال ……….

مدیریت محترم عامل گروه صنعتی ……….
جناب آقای ……….

با تبریک انتخاب آن شرکت به عنوان طرح نمونه استان درسال ……….، از حسن تدبیر و تلاش موفق مدیریت و کارکنان آن شرکت در پیشبرد طرح در راستای تحقق توسعه پایدار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تشکر و قدردانی می شود .
از درگاه خداوند تبارک وتعالی، توفیق روزافزون آن مجموعه را خواستاریم .

رئیس سازمان


منبع: http://mehrmihan.ir/thanks-to-the-context-manager/


  • sanaz ffmm

راهب یک معبد در تایلند، سرپرستی و مراقبت از دختربچه ۸ ماهه ای بشدت معلول را به عهده گرفت که با چندین ناهنجاری پا به دنیا گذاشته است؛ او به رغم داشتن چشم، کور است و علاوه بر ایجاد شکافی مادرزاد روی صورتش، بدون جمجمه متولد شده.

 

the-man-who-took-a-abnormal-and-strange-child-care

 

یک کودک ۸ ماهه در تایلند که از ابتدای زندگی خود با ناهنجاری های متعدد متولد شده است، سرانجام پس از آن که مورد توجه کاربران شبکه های اجتماعی قرار گرفت و مردم برای جذب سرمایه به منظور کمک به نگهداری وی تصاویر او را منتشر کردند، از سوی راهبان یک معبد در این کشور تحت مراقبت و سرپرستی قرار گرفت.
به گزارش سلامت آنلاین به نقل از دیلی میل، این دختربچه که «نورافایها» نامیده شده و در «سایابوری» تایلند پا به دنیا گذاشته، نمی تواند شیر بخورد و از طریق لوله ای تغذیه می شود که پزشکان به درون بدنش فرستاده اند.
بر اساس آنچه در این باره منتشر شده، خانواده این کودک ناقص بشدت فقیر و نیازمندند و از عهده معالجات احتمالی برای عمل جراحی و اصلاح برخی از مشکلات این کودک برنمی آیند. به همین منظور پس از انتشار خبر تولد وی و اطلاع مردم از وضعیت این کودک و خانواده اش، مردم در رسانه های اجتماعی تصاویر و متونی را منتشر کردند که حاوی درخواست کمک به منظور نگهداری و یا امکان تحت معالجه قرار دادن او بود.

پزشکان گفته اند که این دختربچه باید تحت چندین عمل جراحی روی صورت و ناحیه جمجمه قرار گیرد و به طور منظم در آینده نیز از سوی پزشکان یا در بیمارستان مورد معاینه و معالجه قرار گیرد.

the-man-who-took-a-abnormal-and-strange-child-care

the-man-who-took-a-abnormal-and-strange-child-care

the-man-who-took-a-abnormal-and-strange-child-care

منبع: http://mehrmihan.ir/the-man-who-took-a-abnormal-and-strange-child-care/


  • sanaz ffmm

خلاصه قسمت آخر سریال فریحا

summary-serial-fryha-part-43

سریال فریحا از شبکه ی محبوب ترکیه (Show TV) پخش می شد.به محض اطلاع یافتن از قسمت آخر سریال فریحا در همین پست گذاشته خواهد شد.پس آدرس این صفحه را ذخیره کنید.

و اما قسمت آخر سریال فریحا:

امیر از بودن با اجه پشیمون میشه. ولی بازم نمیتونه پیش فریحا برگرده. به خاطر همین میره پیش فریحا تا ازش برای همیشه خداحافظی کنه…. ولی فریحا میگه که هنوز دوستش داره و با هم آشتی میکنن.

 ۱۰ روز بعد یه عروسی توی پارک جلوی خونه ی فریحا اینا میگیرن و هانده و کورای شاهد عقدشون هستن…

میگن فریحا کشته میشه ولی نمیدونم چه جوری…

summary-serial-fryha-part-43

فریحا و زهرا روز عروسی به دست خلیل کشته میشن.و امیر تو غم از دست دادن معشوقش دیگه مثل دیوونه ها شده،تنها کاری که میکنه رفتن سر خاک فریحا و عزاداری برای اونه.امیر تنها یادگاری زهرا و فریحا که اون گوشواره ها هستن رو انداخته توی دستبندش و همیشه به دستش هست که اون گوشواره به جونش بسته هستش.همه از دیدن حال امیر رنج میبرن،اما امیر از همه دور شده و تو یه خونه خرابه ای زندگی زندگی میکنه و نه با کسی حرف میزنه و نه میزاره کسی به دیدنش بره.کار هر روزش این شده که دعوا کنه تا شاید بین یکی از این دعوا کشته بشه و به عشقش برسه.دیگه شده مثل یه آدم فقیر و به مردمی که احتیاج به کمک دارن کمک میکنه.رضا هم میره و عمر رو که دیگه بزرگ شده رو از شهرستان بیاره.و وقتی میبینه خواهر شیری فریحا،زلال تو دانشگاه قبول شده اونو هم با خودش میاره.زلال هم مثل جانسو از طریق عکس مجله ها عاشق امیر شده و همه عکسهای امیر رو جمع کرده و مهمترین هدفش از رفتن به استانبول بدست آوردنامیر هست.امیر بخاطر دعواهایی که میکنه بیشتر روزها تو بازداشت هست و بدون خوردن چیزی یا جرف زدن با کسی فقط منتظر مرگش هست.وقتی هم که از بازداشتگاه میاد بیرون اولین جایی که میره سرخاک فریحا هست.میره میشینه و ساعت‌ها اشک میریزه.توی کلانتری دختری هست بنام جان.که متعجب از این حالتهای امیر هستش.یه روز که تو یه خونه آتیش سوزی میشه یه بچه اون تو هست که امیر میره و بچه رو از آتیش میاره بیرون ولی خودش اون تو میمونه،جان وقتی از اونجا رد میشه امیر رو میبینه و نجاتش میده.امیر هم شاکی از دست جان که چرا نمیزاره به درد خودش بمیره.یه روز هم چند نفر میریزن سر امیر و کتکش میزنن که اونجا هم جان امیر رو نجات میده و میبرتش خونه و یه کم بهش میرسه.جان دختر دوست پدر یاووز هست،و بابای یاووز وقت مرگش جان رو به دست یاووز میسپاره،اما جان دل خوشی از یاووز نداره.و یاووز هم وقتی امیر رو چند بار کنار جان میبینه پا پیه اونا میشهو جان دختری هست محکم که هیچ وقت جلوی یاووز کم نیاوردو از تمام کارهای یاووز خبر داره..کلثوم معلم شده و افسردگی حاد گرفته.کورای هم همش برای کان پرستار میگیره اما خدیجه همهپرستارها رو فراری میده تا خودش به بچه برسه.صنم این بار هم با یاووز رابطه داره و پیش یاووز هستش و ازش استفاده میکنه،اما همچنان چشمش دنبال مال و اموال جانسو هست و با استفاده از یه نفر میخواد همه اموال جانسو رو از چنگش در بیاره.زلال میاد استانبول وقتی میرن خونه اتاق فریحا رو به اون میدن ولی این دختر به حدی زیرک و مرموز هست که خدا میدونه و فقط سحر پی به زیرکی این میبره و بهش رو نمیده.با تنفر تمام به وسایل فریحا دست میزنه و نگاه میکنه.و داره تمام عقل و فکرش رو جمع میکنه تا راهی برای بدست آوردن امیر پیدا کنه. رضا هم میخواد هر کاری رو که در حق فریحا انجام نداده در حق زلال انجام بده(دختر بیچاره رو به کشتن داد و زندگیش رو نابود کرد تازه یادش افتاده)عمر هم یه کینه بزرگ نسبت به امیر و خانوادش داره چون امیر رو باعث مردن مادرش و خواهرش میدونه و میخواد از امیر و خانوادش انتقام بگیره.به روز ایسون میره پیش کورای تا باهاش در مورد امیر حرف بزنه،میگه:امیر دیگه از انسانیت در اومده،فقط زندس اما مثل مرده زندگی میکنه،مگه میشه اینجوری هم عزاداری کرد،هر لحظه منتظر یه خبر بد از طرف امیرم.کورای:امیرزندگی نمیکنه،امیر داره مرگ رو صدا میزنه چون مرگ برای اون به معنی رسیدن به فریحاست.ایسون:فریحا زندگی امیر بود و امیر زندگیش رو از دست داد.یه روز امیر میره جلو در آپارتمان و زل میزنه به خونه ای که یه روز با عشقش اون خونه رو لونه خودشون کرده بودن.و بعد میره تو پارک و به جایی که عشقش رو بدست آورد و از دست داد زل میزنه،و با حسرت فقط گوشواره فریحا رو لمس میکنه. ایسون و جان میرن خونه امیر تا اونو ببینن.امیر خونه نیست و سرخاکه وقتی میاد از دیدن اونا عصبانی میشه و میگه از اینجا برین بیرون.ایسون که میخواد یه کم حرف بزنه امیر فقط بهش میگه برو بیرون.جان:داداش دلم برات خیلی تنگ شده.امیر:میشه از خونم برین بیرون.ایسون:جان برادرت حق داره ما اشتباه کردیم اومدیم اینجا.جان عصبانی میشه و میگه:نه مامان ما اشتباه نکردیم.ببین این پسر توست،نه نیست،این برادر منم نیست،دیگه هیچ وقت برنمیگرده پیش ما.ایسون هر چقد میخواد جان رو ساکت کنه نمیتونه.و جان داد میزنه و میگه داداش دیگه فریحا مرد دیگه فریحایی وجود نداره.این حرف مثل خنجری به قلب امیر هست. امیر میگه:از این به بعد من نه مادر و نه برادریدارم حالا هم از اینجا برین بیرون.من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم. زلال یه روز که میره سر خاک میبینه امیر اونجاست.و با یه حیله ای پاش رو زخمی میکنه و امیر تا میبینه میره بهش کمک کنه.زلال طوری رفتار میکنه که انگار اصلا امیر رو نمیشناسه و میگه که نمیتونه راه بره و اینجارم نمیشناسه.بخاطر همین امیر مجبور میشه تا زلال رو ببره.وقتی میرسه جلو آپارتمان امیر شوکه میشه و فقط به بالا و خونه خودش و فریحا نگاه میکنه.امیر از وقتی فریحا مرده پاش رو تو اون خونه نزاشته. و زلال اونجا خودش رو معرفی میکنه که خواهر فریحاست.حال امیر هم فقط با شنیدن اسم فریحا داغونتر میشه.زلال میره خونه و اصلا نمیگه که امیر رو دیده.امیر هم میره پارک و به جایی که عشقشون از اونجا شروع شد و همونجا هم تموم شد زل میزنه و اشکی هست که از چشم امیر میریزه.سحر هم وقتی امیر رو میبینه به کورای خبر میده.کورای هم زود میاد امیر میخواد فرار کنه،و کورای هر چی میخواد مانع رفتن امیر بشه نمیتونه و امیر میره.امیر حتی با کورای هم قطع رابطه کرده.سحر هر چی که در مورد امیر و فریحا میدونه رو به زلال میگه و میگه که فریحا با دروغ هایی

summary-serial-fryha-part-43

که گفت امیر رو بدست میاره از این رو زلال هم تصمیم میگیره راه فریحا رو بره و کارهایی که اون انجام داد رو انجام بده.خدیجه ناراحت از اینه که چرا رضا انقد به زلال اهمیت میده.رضا هم میگه من نتونستم اونجوری که باید به دخترم برسم،همیشه از گفتن حتی یه دوست دارم هم دریغ کردم،فریحا امانت من بود و من نتونستم از این امانت خوب نگهداری کنم.اونال همه ثروتش رو از دست داده و به قمار رو آورده و یاووز هم از این فرصت استفاده میکنه تا هر چی که مونده براش رو از دست بده.یه شب یه مرده زنش رو کتک میزنه امیر وقتی اینو میبینه میره و مرده رو حسابی کتک میزنه.مرده شیشه میگیره دستش و میگه بیایی جلو میکشت.امیر هم دست مرده رو میگیره و شیشه رو میزاره رو گردن خودش میگه بزن اگه مردی بزن زود باش.جان و همکارش میان و زوری شیشه رو از دستش میگیرن و با خودشون میبرن.که تو راه خبر تیراندازی رو به جان میدن و میرن به محل تیراندازی.امیر هم میره وسط تیراندازی بلکه شاید اینبار بتونه به معشوقش برسه اما اینبار هم موفق نمیشه.جان و همکارش از این کار امیر عصبانی هستن ولی امیر هیچ اهمیتی نمیده.اونجا دستبند امیر میافته و یکی از گوشواره‌ها گم میشه.روز بعد امیر تو خونه وقتی متوجه میشه که گوشواره نیست مثل دیوونه ها میشه و کل خونه رو زیر و رو میکنه اما پیداش نمیکنه.تو کلانتری در همیشه در مورد امیر صحبت میکنن،همکار جان بهش میگه تو چطوری این پسر نمیشناسی مگه روزنامه نمیخونی.اونم بی اطلاع از همه چیز هست.که همکارش یه خبر دلسوز رو بهش نشون میده و میگه این حکایتی هست که جیگر هر کسی رو آتیش میزنه.خبر روزنامه این هست؛عاقبت خونین یه عشق بزرگ.تو دومین ازدواج امیر با فریحا روز عروسی زهرا ییلماز و فریحا صراف اوغلو همانند قهرمان این داستان هستن،و زهرا ییلماز و فریحا به دست نامزد سابق فریحا روز عروسی کشته شدن(یعنی خلیل هم زهرا و هم فریحا رو تو یه روز کشته)جان گوشواره فریحا رو تو گوشش هست رو میبینه و میفهمه اون گوشواره ای که پیدا کرده برای فریحاست.امیر میره سر خاک فریحا و فقط به گوشواره نگاه میکنه و میگه:تو گفته بودی کنار من بهت چیزی نمیشه، اما شد، نتونستم ازت محافظت کنم،از دست دادمت،ببین حتی نتونستم از گوشوارت محافظت کنم، اونم مثل من تنها موند.جان دستش رو از پشتافته و یکی از گوشواره‌ها گم میشه.روز بعد امیر تو خونه وقتی متوجه میشه که گوشواره نیست مثل دیوونه ها میشه و کل خونه رو زیر و رو میکنه اما پیداش نمیکنه.تو کلانتری در همیشه در مورد امیر صحبت میکنن،همکار جان بهش میگه تو چطوری این پسر نمیشناسی مگه روزنامه نمیخونی.اونم بی اطلاع از همه چیز هست.که همکارش یه خبر دلسوز رو بهش نشون میده و میگه این حکایتی هست که جیگر هر کسی رو آتیش میزنه.خبر روزنامه این هست؛عاقبت خونین یه عشق بزرگ.تو دومین ازدواج امیر با فریحا روز عروسی زهرا ییلماز و فریحا صراف اوغلو همانند قهرمان این داستان هستن،و زهرا ییلماز و فریحا به دست نامزد سابق فریحا روز عروسی کشته شدن(یعنی خلیل هم زهرا و هم فریحا رو تو یه روز کشته)جان گوشواره فریحا رو تو گوشش هست رو میبینه و میفهمه اون گوشواره ای که پیدا کرده برای فریحاست.امیر میره سر خاک فریحا و فقط به گوشواره نگاه میکنه و میگه:تو گفته بودی کنار من بهت چیزی نمیشه، اما شد، نتونستم ازت محافظت کنم،از دست دادمت،ببین حتی نتونستم از گوشوارت محافظت کنم، اونم مثل من تنها موند.جان دستش رو از پشتدراز میکنه و گوشواره رو بهش میده و امیر حالتی میشه که انگار دنیارو بهش میدن.یاووز جان و امیر رو میبینه و یه جورایی به جان اخطار میده و اونم بهش،میگه کارای من به تو هیچ ربطی نداره.و یاووز میره به امیر میگه زندگی باز داره مارو در مقابل هم میزاره.زلال هم اونجاست اما خودش رو نشون نمیده بعد از رفتن اونا پاش رو زخمی میکنه تا توجه امیر رو جلب کنه و موفق هم میشه.امیر کمکش میکنه و زلال میگه من اینجا رو بلد نیستم و امیر مجبور میشه تا اونو به خونش برسونه.هر چی نزدیکتر میشن به خونه غم امیر تازه تر میشه.وقتی میرسن زلال خودش رو معرفی میکنه و میگه که خواهر فریحاست.حال امیر هم فقط با شنیدن اسم فریحا داغونتر میشه.زلال میره خونه و اصلا نمیگه که امیر رو دیده.کورای با دختری به اسم پینار آشنا میشه و پینار هم دوست کورای میشه و هم پرستار کان.امیر بعد از مردن فریحا اصلا به خونش نرفته اما بعد از دیدن آپارتمان و آشنا شدن با زلال حالش خرابتر میشه و میره بالای یه ساختمون بلند میشینه.جان میبینتش و فک میکنه میخواد کاری کنه و میره پیشش و میگه وقتی آدم کسی رو که دوسش داره از دست میره تنها کاری که میکنهعذاب دادن خودش هست.امیر میره خونه و فقط از غم از دست دادن عشقش میسوزه.صبح میره سر خاک فریحا و میگه نفس کشیدن،زندگی کردن…..الان فقط میتونم بگم چیزی غیر از دلتنگی تو نیست،هر روزی که میگذره احساس میکنم بهت نزدیکتر میشم،اون روز میرسه روزی که بهم میرسیم میرسه عشقم.زلال میره دانشگاه و اونم میگه تو اتیلر زندگی میکنه اما نمیگه که سرایدار هستش … اونجا خودش رو مثل بقیه میدونه،انگشتر یه نفر گم میشه و به زلال اتهام دزدی میزنن و میبرنش کلانتری،امیر هم دعوا کرده و باز هم آوردنش کلانتری،زلال اونجا امیر رو میبینه و ازش میخواد که کمکش کنه.اونجا امیر میفهمه که دروغی که فریحا گفته بود رو اونم گفته.وقتی میان بیرون ازش میپرسه که چرا دروغ گفتی و دقیقا حرفی که فریحا گفت رو بهش میگه،چون میخواستم مثل اونا باشم و با اونا فرقی نداشته باشم.و امیر شوکه از این جواب زلال و دستش رو میخونه که میخواد مثل فریحا باشه.و ولش میکنه تا خودش بره.امیر بازهم دیوونه میشه و برای مردنش سعی و تلاش خودش رو میکنه و گیر چند نفر می افته و تا حد مرگ کتک میخوره که باز هم جان میاد و به دادش میرسه.میبرتش خونش و بهشکمک میکنه.ایسون میره پیش امیر و امیر همچنان ازش فرار میکنه و فقط بل چشایی پر از اشک از مادرش فاصله میگیره میره تو یه ساختمون و کارگری میکنه اونجا پلیس با یه گروه مافیا درگیر میشه و امیر بین این تیراندازی میمونه و خودش رو مقابل گلوله ای میندازه که به سمت جان شلیک شده و امیر تیر میخوره.جان میرسه بالا سرش و میبینه امیر هستش.امیر که فک میکنه دیگه داره به عشقش میرسه با گفتن فریحا از حال میره.امیر رو میبرن بیمارستان و نجاتش میدن از مرگ،اما وقتی امیر بهوش میاد ناراحت از زنده بودنش.از بیمارستان فرار میکنه و مستقیم میره سرخاک فریحا.و اونجا کنار عشقش دراز میکشه.ایسون میره خونه رضا اما اونجا پیداش نمیکنه.اما جان میره سرخاک فریحا و اونجا امیر رو پیدا میکنه و با زور میبرتش خونه.زلال هم بدون خبر داشتن رضا میره خونه امیر.میشینه بالا سرش و یه کم حرف میزنه اما امیر خوابه.زلال به دستبند امیر دست میزنه و امیر فک میکنه یکی میخواد دستبند رو ببره،سریع دستش رو میگیره و بلند میشه زلال رو میبینه.و از خونش بیرونش میکنه،بعداز اون ایسون میاد و خوشحال از اینکه امیر رو پیدا کرده.و میگه پسرم باید بریم دیگهاین مسخره بازی کافیه.امیر:میدونی چی کافیه…اینکه هر کس بخاطر من میخواد کاری کنه،احترام،عزت و دلسوزی بسه دیگه نمیفهمی خسته شدم دیگه،من به هیچ کس احتیاج ندارم.من هیچ نسبتی ندارم با کسی میخوای اینو قبول کن میخوای نکن.پینار تو خونه کورای عکس هانده رو میبینه و فک میکنه کان پسر هانده هستش.و وقتی کلثوم میاد میگه اومدم پسرم رو ببینم اما پینار اجازه نمیده.و میگه تو مادر کان نیستی من مادرش رو دیدم.و کلثوم میفهمه که هانده رو دیده و دیوونه میشه و پینار رو از خونه بیرون میکنه و اجازه نمیده بیاد.جان متوجه دعوای بین یاووز و امیر میشه که قبلا باهم جنگ داشتن و از این طریق میخواد از امیر کمک بگیره تا یاووز رو بتونه دستگیر کنه اما امیر هیچ اهمیتی به حرفای جان نمیده.یه شب زلال کلید خونه فریحا رو برمیداره و میره خونه فریحا.خونه رو میگرده و عکس عروسی امیر و فریحا رو میبینه دستش رو میزاره رو عکس فریحا و امیر رو نگاه میکنه و میگه یه روزی باز هم صورتت میخنده،اما اون موقع من کنار تو هستم و تورو خوشبخت میکنم.اون شب امیر هم با چشایی گریون میاد و میخواد بره خونه،در رو باز میکنه اما چشماش بسته هستش ونمیتونه بره تو و پشیمون میشه و برمیگرده.جان برادر امیر و عمر باهم درگیر میشن و عمر به سمت جان شلیک میکنه.و هردو رو به کلانتری میبرن.روز بعد جان پلیس میره و به امیر خبر میده اما باز هم اهمیتی نمیده و میره سرخاک فریحا.عمر هم میاد و با امیر که سرخاک فریحا نشسته دعوا میکنه و میگه که خواهر بخاطر تو مرد،تو باعث مرگش شدی.امیر با شنیدن این حرفها داغونتر میشه و نه تنها از مردن فریحا عذاب میکشه بلکه از عذاب وجدانی هم که داره عذاب میکشه.رضا هم اونجاست و عمر رو با زور میبره.میرن خونه و عمر دادو بیداد میکنه و امیر رو باعث مردن خواهر و مادرش میدونه.بعد رفتنش رضا میشینه و گریه و میکنه و میگه عمر کوچیک بود و از هیچی خبر نداشت من الان چطوری بگم که باعث مرگ خواهر و مادرش منم.چطوری بگم خون اونا رو دستای منم هست و قاتلشون منم.امیر که با شنیدن حرفهای عمر حالش بد شده و باز هم دعوا کرده شب رو میبرن بازداشتگاه و اونجا فقط گریه میکنه و میگه چرا…..اخه چرا….صبح موقع آزادیش جان ازش میپرسه که تو عذاب وجدان چی رو میکشی؟!چرا این همه خودت رو عذاب میدی؟عذاب وجدانت بخاطر چیه؟امیر؛تومیفهمی که از من چی میپرسی؟جان:مگه تو با زنت چیکار کردی؟این عذاب وجدانی که تورو داره میکشه از چی؟بخاطر اینه که نتونستی ازش مراقبت کنی یا اینکه خیلی ناراحتش کردی؟یا نتونستی عشقت رو نشون بدی؟کدوم یکی؟این فقط عزاداری نیست این عذاب وجدانم هست که تو رو داره میکشه.این کینه هستش،کینه ای که خیلی خوب میشناسمش.رضا میره و با امیر حرف میزنه تا کمکش کنه و این حرص و عصبانیت عمر رو بخوابونه و خودش هم به زندگی برگرده.امیر با شنیدن حرفهای رضا میخواد بره و جاش رو عوض کنه تا دیگه دست کسی بهش نرسه اما کورای سر میرسه و امیر رو با زور نگه میداره و میگه واسه چی رضا اومده بود اینجا؟!امیر:اومد از من کمک خواست اما من نمیتونم به کسی کمک کنم.کورای:خوب کمک نمیکنی میخوای چیکار کنی؟بازم داری بدون گفتن به کسی فرار میکنی.با هم دعوا میکنن و کورای آخر میگه امیر فریحا مرد،اومدی اینجا و صدام رو در نیاوردم.بعد از مدتها فهمیدم که اومدی اینجا دیگه بهت اجازه نمیدم از دستم بری و خودت رو نابود کنی.و همدیگرو بغل میکنن و گریه میکنن.کورای از عشقش نسبت به هانده برای پینار گفته بود و یه شب میشینه وتمام ماجرای عشق خودش به هانده و بعد اینکه هانده عاشق کورای میشه رو براش تعریف میکنه و پینار مات و مبهوت از سرنوشت عشق این دو نفر.امیر میره سرخاک فریحا و بهش میگه بابات از من کمک خواست،همه میگن که به زندگی برگرد،ممکنه من به زندگی که اونا میگن بدون تو برگردم.دیگه جایی بدون تو برای من هست؟!!و امیر تصمیم میگیره که حداقل برای کمک به بقیه به زندگی برگرده.امیر میره خونش وقتی که وارد میشه فقط اشک میریزه به دور و اطراف نگاه میکنه و به چیزهایی نگاه میکنه که براش یادآور خاطرات عشقش هست.هیچ چیزی از وسایل فریحا از خونه نرفته حتی کیف و کاپشنی که باهاش دانشگاه میرفت هنوز جلوی در آویزون هستن.به عکس عروسیشون نگاه میکنه و دیگه طاقت نمیاره میخواد بره که نمیتونه و میمونه.به اتاق خواب میره، لباسهای فریحا رو میبینه بغلشون میکنه و بوش میکنه.و بعد به همه خبر میده که دیگه برگشته.چند روز بعد زلال وقتی خونه نیست میاد تو خونه و لباسهای امیر رو بغل میکنه و بوشون میکنه،میره به لباسهای فریحا دست میزنه امیر میاد خونه و جلو کمد لباسهای فریحا میبینتش،عصبانی میشه و میگه دیگهحق نداری به این خونه بیایی،نمیخوام بهم کمک کنی دیگه هیچ وقت وارد اینجا نشو.زلال هم با زیرکی وقت رفتن دستبندش رو میندازه و امیر پیداش میکنه و وقتی روز بعد میبینش بهش میده و عذر خواهی میکنه بابت رفتارش.اونال که کلی بدهی بالا آورده و اکثر بدهیش بخاطر قمار به یاووز هست و یاووز در مقابل بدهی هیلز رو ازش میگیره و مراسم افتتاحیه تدارک میبینه.جان هم دنبال این هستن،یه روز اونال زنگ میزنه و یه کم اطلاعات در مورد اونال میده اما اونال خودش رو معرفی نمیکنه و جان از فیلم دوربین میفهمه که بابای امیر هست.و میره سراغ امیر تا ازش کمک بخواد امیر هم میگه کار این دونفر به من هیچ ربطی نداره.اما یاووز بهش به معنی اعلان جنگ کارت دعوت اینکه هیلز رو داره از اونال میگیره میفرسته.و کورای یه کم با امیر صحبت میکنه و باعث میشه تا امیر که پارتنر جان هست به این مراسم بره.با ورود امیر و جان همه متعجب میشن و فقط نگاه میکنن و…..ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿﻪ ﺍﻓﺘﺘﺎﺣﯿﻪ ﻣﯿﺮﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻭﻣﺪﻩ،ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺗﺮ ﻭ ﺷﺎﮐﯽ ﺗﺮ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﺎﻧﺴﻮ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ .ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻘﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ،ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺒﺨﺸﺘﺶ . ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺍﺧﻄﺎﺭ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻨﻪ،ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺳﺮﭘﯿﭽﯽ ﻧﮑﻨﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﺳﺮﺵ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺻﺮﺍﻑ ﺍﻭﻏﻠﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﮐﺴﯽ ﺳﺮ ﺧﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ . ﺍﻣﯿﺮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ . ﻭ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮔﺮﯾﻮﻥ. ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺭﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ . ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﺨﻔﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺵ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻩ . ﺍﻣﯿﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺭﻭ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ . ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﮐﻠﯽ ﺑﺪﻫﯽ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﭼﻨﮓ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻫﯿﻠﺰ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ . ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﭘﺲ ﻣﯿﺪﯼ . ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﻫﺎﯼ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ. ﯾﺎﻭﻭﺯ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮔﻮﻧﺶ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﻧﺒﻮﻝ ﺩﻭﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ . ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺴﺎﺳﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﺑﺮﺳﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﺍﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ .ﺍﻣﯿﺮ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻮﻧﺶ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺳﺘﺎﻧﺒﻮﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺗﻌﻘﯿﺒﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺍﯾﻨﺎ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻥ ﮔﻮﻧﺶ ﺩﺍﯾﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﯿﺮﻩ .ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﺭﺱ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺶ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﻤﮏ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ،ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ. ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﮔﻮﻧﺶ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﻣﺮﻩ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺍﯾﻨﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺪﻭﻧﻪ . ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﯾﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ . ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺘﯿﻦ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﻩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻻﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻻﺭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ. ﺍﻭﻧﺠﺎ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻥ . ﻭ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺑﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺒﯿﻨﻦ . ﺟﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺟﺮﺍﺕ ﯾﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﺮﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻣﺄﯾﻮﺱ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ . ﮐﻮﺭﺍﯼ،ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪﻥ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﻪ .ﺷﺐ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﺑﻔﻬﻤﻪ . ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻡ. ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﻭ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﮐﻨﻪ. ﺍﻭﻧﻮﺭ ﻫﻢ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﯾﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺍﻣﯿﺮ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ .ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ .ﺻﻨﻢ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﻟﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺟﺎﻧﺴﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﭼﻨﮕﺶ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ. ﺍﻣﺎ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺻﻨﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﻩ،ﺍﻣﺎ ﺻﻨﻢ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ . ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﻪ ﺻﻨﻢ ﻣﯿﮕﻪ . ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ،ﺍﻣﯿﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻩ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﻦ .ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﯽ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ .ﺍﻣﯿﺮ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﺎ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﻫﺴﺘﺶ .ﮔﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺻﻨﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﺻﻨﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎﺷﻪ. ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ .ﮔﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ .ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻦ.ﺷﺐ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥﺷﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ .ﺍﻣﯿﺮ ﯾﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﺣﺎﺿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﺎﯾﻖ . ﻭ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﻩ .ﺻﺒﺢ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ .ﮔﻮﻧﺶ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺸﺒﺸﻮﻥ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻫﺴﺖ . ﻭ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ .ﻣﻦ ﻧﻪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻧﻢ ﻭ ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ .ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﯿﺖ :ﺍﻣﺎ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﯽ .ﮔﻮﻧﺶ :ﺍﻣﺮﻩ ….. ﺍﻣﯿﺮ :ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﻣﯿﺮ،ﺍﻣﯿﺮ ﺻﺮﺍﻑ ﺍﻭﻏﻠﻮ، ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﯾﻢ . ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻬﺶ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﮐﺮﺩﻩ .ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺒﺮﻫﺎﯾﯽ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ. ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺍﻍ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻭ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﮐﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ . ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻪ. ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﺳﻪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻧﻤﯿﺎﺩ . ﺭﻭﺭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺭﺍﻩ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﯽ ﺷﺪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ،ﻧﮑﻨﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ؟ ! ؟ﮔﻮﻧﺶ: ﺍﮔﻪ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺸﯽ ﮐﻮﺭ ﺧﻮﻧﺪﯼ ﻣﺖ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﮕﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯽ .ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﯼ. ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﺴﺖ . ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﺴﺖ. ﺍﻣﯿﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﮔﻮﻧﺶ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻋﺬﺍﺏ ﻭﺟﺪﺍﻧﺶ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻪ .ﺍﻣﯿﺮ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺎﻫﻢ ﯾﻪ ﮐﻠﻮﭖ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻦ. ﺍﻣﯿﺮ ﭼﻮﻥ ﭘﻮﻟﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﺠﺒﻮﺭﺍ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﻭﺳﻂ ﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﮐﻠﻮﭖ ﯾﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻫﺴﺖ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﺶ ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ .ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺘﻦ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻢ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻭ ﻭﺍﺳﺸﻮﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺻﺪﺍ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻧﺪﯾﺪﻥ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﺴﺖ ﺷﻮﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﻨﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻠﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺑﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ. ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﮔﻮﻧﺶ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻓﻌﻼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ .ﺍﻣﯿﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﯿﭻ ﺗﻘﺼﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﻬﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﻩ .ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﺸﻪ . ﺟﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﯿﺮ ﺷﺪﻩ . ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﺎﻓﯿﺎ ﻫﺴﺖ . ﻭ ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻩ . ﯾﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﮐﻠﻮﭖ،ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﻣﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ .ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺭﻩ،ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﯾﻪ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ .ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺒﺨﺸﺘﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺳﺖ . ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﻮﻧﺶ،ﺩﯾﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪﺗﻠﻔﻦ ﮔﻮﻧﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﭘﯿﺶ ﻣﻨﻪ . ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺨﻤﺼﻪ ﺧﻼﺹ ﻣﯿﺸﻦ . ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ . ﺑﻪ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻃﻼﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﺗﻮﺭﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯽ .ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻪ،ﻗﺮﺻﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﻮﺩﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﺗﻮ ﻏﺬﺍ ﻭ ﭼﺎﯼ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻭ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﻪ . ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺷﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﺎﺷﻪ . ﻭ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪﻡ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﭼﺎﯾﯽ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻗﺮﺹ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﮐﺎﻥ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ . ﻭ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﮐﻠﯽ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺭﻭ ﮐﺘﮏ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻬﺶ،ﭼﺎﯾﯽ ﺩﺍﺩ . ﺣﺎﻝ ﮐﺎﻥ ﺑﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﭼﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻗﺮﺹ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻧﻤﯿﮕﻪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻮﺭﺍﯼﻣﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻞ ﺑﺎ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﺯﺧﻤﻪ، ﺗﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑﺪﻩ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺭﻭﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ . ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪﻩ .ﺍﻣﺎ ﭘﯿﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺵ ﻣﯿﺎﺭﻩ . ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻣﯿﺮﻩ ﮐﻠﻮﭖ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺣﺬﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺳﺮ ﻭ ﮐﻠﻪ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﻩ . ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﯿﺮ ﺑﺪﯼ. ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩﯼ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺷﺮﮐﺖ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﭼﺎﭖ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻣﯿﺘﺮﺳﻪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﺸﻪ . ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻪ . ﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺧﺒﺮ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﭼﺎﭖ ﮐﻨﻪ . ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﮐﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺯ ﯾﻪ ﺑﺎﺯﯾﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ . ﻧﻬﯿﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﮕﻪ ﻧﻪ ﺍﻣﺎﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﻤﻮﻧﻪ . ﮐﻠﺜﻮﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ. ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﺐ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﯽ،ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻢ،ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻘﺎ ﺑﺎﺯﯾﻢ ﺩﺍﺩ،ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺷﺪﻡ،ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺑﺮﻡ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﻩ .ﺷﺐ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭ ﮐﻠﯽ ﺩﺍﺩﻭ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﯿﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺍﻭﻣﺪﯼ؟ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯽ،ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻡ . ﮐﻮﺭﺍﯼ: ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﯼ؟ﻫﺎﻧﺪﻩ : ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺰﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﻭﻣﻮﻥ ﻋﺬﺍﺏ ﺑﮑﺸﯿﻢ . ﮐﻮﺭﺍﯼ : ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟! ﺯﻭﺩ ﺑﺎﺵ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟ ! ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﯼ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻐﻠﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﺍﯼ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ… ﺟﺎﻥ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺎ ﻋﺼﺎﻧﯿﺖ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ،ﻭ ﺗﻬﺪﯾﺪﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺿﺮﺭ ﻧﺮﺳﻮﻧﻪ .ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻩ .ﮔﻮﻧﺶﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺶ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﺰﻧﻪ. ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻫﺮ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﮔﺮﻓﺘﻪ . ﺑﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻩ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ . ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺍﺑﻄﺶ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﻨﺸﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ . ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﯿﺮ ﺷﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﮕﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺪﺱ ﻣﯿﺰﺩ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺣﺪﺳﺶ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺘﻪ . ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻩ . ﺍﯾﺴﻮﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﺶ ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺩﺍﺭﻩ . ﺍﻭﻧﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﺨﻨﺪ ﻣﯿﮑﻨﻦ . ﺻﻨﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺴﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﺴﻮﻥ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﯼ. ﺍﯾﺴﻮﻥ : ﺑﻠﻪ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ .ﺻﻨﻢ : ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺳﺎﻧﺠﺎﮐﺪﺍﺭ ﻫﺴﺖ . ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻟﺐ ﺍﯾﺴﻮﻥ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻪ .ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺪﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻧﺎﻝ ﺭﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻪ .ﻣﺤﻤﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺮﮐﻤﻨﺴﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺳﺤﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﺸﻪ . ﻭ ﺭﺿﺎ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﺤﻤﺪ .ﺍﻣﯿﺮ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺿﺎ ﻣﯿﺒﯿﻨﺶ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﻣﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﻥ . ﺭﺿﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﻣﺤﻤﺪ .ﺍﻣﯿﺮ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻓﺮﯾﺤﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻩ . ( ﺑﻪ ﺯﻻﻝ ﻫﻢ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ )ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻣﯿﺮ ﺧﻼﺹ ﺑﺸﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻫﺴﺖ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯿﺎﺭﻩ . ﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯿﮕﻪ. ﺍﻣﺎ ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﮕﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎﺩ،ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﺮﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ. ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﻩ . ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﺎ ﭘﯿﭻ ﮔﻮﻧﺶ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺷﺪﻥ . ﻭ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﺁﻗﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ . ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﮐﺘﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ،ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺳﺮﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﯼ .ﮔﻮﻧﺶ : ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ،ﺑﺎﺯﻭﺭ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻧﮑﺮﺩﻡ،ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ،ﺍﻭﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ . ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ. ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﺳﺖ ﺻﻨﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﺩﻋﻮﺗﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ . ﻭ ﺻﻨﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺗﻮ ﻣﺸﺘﺶ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ . ﻭ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺻﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﻭ ﮔﻮﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﻭﻭﺯ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ . ﻫﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮔﻮﻧﺶ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺗﺴﺖ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﯼ ﺑﺨﺮﻩ. ﻫﺎﻧﺪﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﻩ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﻨﻪ ( ﺍﻣﺎ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻮﻧﺶ ﺷﺪﻩ ) ﻭ ﺳﺮﯾﺎﻝ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ..البته ناتموم میمونه
منبع : http://mehrmihan.ir/summary-serial-fryha-part-43/

  • sanaz ffmm

ایده هایی برای ساخت آلبوم عکس دست ساز 

اگر عکس های زیادی دارید که هنوز آلبوم عکس مناسب برای اونها پیدا نکردید یا دوست دارید بعضی از عکس های خاص رو تو یه آلبوم خاص قرار بدید، ما به شما آلبوم عکس دست ساز رو پیشنهاد می کنیم. آلبوم ها در طرح ها و سایز های مختلف موجود می باشند. در این پست ما به بحث و آموزش ساخت آلبوم های عکس دست ساز که می توانید به عنوان یک هدیه خاص به دوستانتان هدیه کنید، پرداخته ایم. در این پست نمونه هایی از این آلبوم های زیبا را که وسایل ساخت آنها به راحتی قابل دسترس همه می باشند را برای شما عزیزان به اشتراک گذاشته ایم.

آمورش ساخت آلبوم  عکس دست ساز

با حداقل وسایل و به سادگی می تونید یه آلبوم به یادمادنی درست کنید. آلبوم های عکس عموما وسیله ای است که برای نگه داری و حفظ عکس های عزیزانمان استفاده می گردد.

وسایل مورد نیاز
– تعدادی کاغذ یا مقوای یک اندازه
– یک عدد کش پلاستیکی
– چسب ماتیکی
– دستگاه پانچ (سوراخ کن)
مراحل کار:
۱- برای صفحات آلبوم از تعدادی کاغذ یا مقوای یک اندازه استفاده کنید. ضخامت مقوا و رنگ اونها بستگی به نظر شما داره. ولی پیشنهاد میشه برای جلد آلبوم از مقوایی با رنگ و ضخامت متفاوت استفاده کنید.
۲- هر عکس را روی یک صفحه به وسیله چسب ماتیکی بچسبانید. ( پیشنهاد می کنیم آلبوم شما یک رو باشد تا عکس ها خراب نشوند)
۳- یک سمت کل صفحات آلبوم را با دستگاه پانچ سوراخ کنید.
۴- کِش پلاستیکی را از داخل سوراخ رد کنید و آنرا قلاب کنید.

 

 

ایده هایی زیبا و جذاب برای ساخت آلبوم عکس دست ساز

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

آلبوم های دست ساز. آلبوم ولنتاین

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

آلبوم عکس دست ساز شیک و خاص 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

ایده هایی ناب برای ساخت آلبوم عکس 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

طراحی و آموزش آلبوم عکس دست ساز

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

آلبوم عکس های  عروسی دست ساز

 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

آلبوم های عکس دست ساز مناسب برای هدیه دادن به عزیزانتان

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

هدایایی دست ساز برای دوستانتان

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

ساخت آلبوم عکس با مقوا

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

هنر و خلاقیت-آموزش ساخت آلبوم عکس 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

آلبوم های عکس شیک و خاص رومانتیک دست ساز 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

ایده هایی برای تزئین آلبوم عکس 

best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands

نمونه هایی از آلبوم عکس دست ساز

 

 

 

منبع: http://mehrmihan.ir/best-ideas-for-creating-photo-album-by-hands/


  • sanaz ffmm