از جمله ویژگىهاى برازنده یک مؤمن معتقد، عزت نفس و اظهار بى نیازى از خلق خداست. این ویژگى سهم مهمى در آبرومندى فرد و تکریم گوهر انسانى اوست که طبیعتا آثار ژرفى در زندگانى، رفتار و روابط او به دنبال خواهد داشت.
ضرورت عزت نفس در احادیث اسلامى
تمنّا کردن از دیگران، از شخصیت و بزرگى آدمى مىکاهد. بر این اساس، اسلام براى تکریم شخصیت انسانى، دستور داده است تا آن جا که مىتوانید دست نیاز به سوى این و آن دراز نکنید. در حقیقت، بىنیازى در پس پرده d مناعت طبع قرار دارد. کسى که عزت نفس و بزرگى دارد، هیچگاه برای تأمین اندکى از نیازهاى خود، رنج خواهش از دیگران را بر خود هموار نمىکند و خود را پیش دیگران خوار و کوچک نمىسازد.
عمل کرد معصومین ما در قناعت و درخواست نکردن، بسیار آموزنده است. آنان هیچ گاه براى به دست آوردن چیزى، از دیگران مطالبه نمىکردند و بردبارى پیشه مىکردند تا در زمان مناسب به خواسته ی مشروع خود دست پیدا کنند. فقر و غنا، به داشتن مال و منال نیست.چه بسیار فقیرانى که در حقیقت، استغناى نفس داشتهاند و بزرگند و چه دارندگانى که هنوز هم دست نیاز به سوى این و آن دراز مىکنند. اینان در واقع، به نوعى فقر و نیازمندى دچارند که در ظاهر دیده نمىشود.
پیامبر ارجمند اسلام درخواست کردن غیرضرورى را نشانه ی فقر مىشمارد و مىفرماید:قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النَّاسِ هُوَ الْغِنَى الْحَاضِرُ وَ کَثْرَةُ الْحَوائِجِ اِلَى النَّاسِ مَذَلَّةٌ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ؛۱کم خواهش کردن از مردم، بىنیازى حاضر و زیاد خواهش کردن از مردم، خوارى و فقر حاضر است.پیشوایان حق در سختترین شرایط از خود ضعف نشان ندادند و جز در مقابل خداوند، از کسى ترحم (استرحام) نخواستند. آنان به پیروان خود آموختند که «عزت مؤمن در بىنیازى از مردم است.»۲
البته این سخن به معناى بىنیازى انسانها از یک دیگر نیست، بلکه نشاندهنده ی آن است که آدمى در روابط اجتماعى و رفع نیازها، همواره باید حفظ عزت نفس خود را در نظر داشته باشد، همانگونه که پیامبر عزتمند اسلام مىفرماید:اُطْلُبُوا الْحَوائِجُ بِعِزَّةِ النَّفْسِ؛۳ خواستههاى خود را با حفظ عزت نفس بخواهید.شأن مؤمن چنین مىطلبد و پیامبر اکرم(ص) نیز در برخورد با مردم چنین رفتار مىکرد که جلوه ی بىنیازى از دیگران در آن ها شکوفا شود.آن جا که پاى عزت و کرامت در میان است، باید روحیه ی عزتمدارى را پاس داشت و به تکاپو پرداخت.
پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:اِسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَلَوْ بِشَوْصِ السِّواکِ؛۴ از مردم بىنیاز باشید، هر چند با ترکِ خواستنِ چوب مسواک.پیامبر کرامت و عزت، در همین باره براى پرهیز از سؤال کردن مىفرماید:َوْ یَعْلَمُونَ ما فِی الْمَسْأَلَةِ ما هَشَى اَحَدٌ یَسْأَلُهُ شَیْئاً؛۵ اگر مردم مىدانستند در سؤال [درخواست کردن] چه [زشتىها و آبروریزىهایى] نهفته است، هرگز کسى از کسى چیزى درخواست نمىکرد.
پیامبران در کمال مناعت طبع و استغنا از مردم قرار داشتند و مىکوشیدند تا دیگران را به سادهزیستى همراه با عزت دعوت کنند. پیامبر اعظم(ص) در سفارش به «ابوذر غفارى» مىفرماید:یا اَباذرُ اِیَّاکَ وَ السُّؤالَ فَاِنَّهُ ذُلٌّ حاضِرٌ وَ فَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَ فِیهِ حِسابٌ طَوِیلٌ یَوْمَ الْقِیامَه؛۶ اى ابوذر! از سؤال کردن [اظهار نیاز و ندارى] بپرهیز؛ چون این کار، ذلت نقد است و فقرى است که خود به استقبال آن رفتهاى و این کار در روز قیامت، حساب طولانى خواهد داشت.
حضرت على(ع) مىفرماید: این سخن پیامبر را بپذیرید که فرمود: «هر کس درِ سؤال بر خود بگشاید، خداوند درِ نیاز بر او باز کند.»
داستان کوتاه غذای سگ
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد … یه اقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم …
اقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش … همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت : چی مِخی نِنه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت : هَمی ره گُوشت بده نِنه !
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه … بُدُم ؟ پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه ! قصاب اشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن …..اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت : اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟ پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت : سَگ ؟ جوون گفت اّره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟ پیرزن گفت : مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گوشنه سَنگم مُخُوره … جوون گفت نژادش چیه مادر ؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …ایناره بره بچه هام ماخام اّبگوشت بار بیذارم !
جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگیریفته بُودی ؟ جوون گفت چرا ! پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُورم نِنه … بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت ! قصابه شروع کرد به وراجی که خوبی به این جماعت نیومده اقا … و از این خزعبلات … و من همینجور مات مونده بودم !!
یامبر اکرم(ص) میفرماید: «هر که حرمت و بزرگی در آخرت را میخواهد زینت دنیا را رها کند.»
مناعت طبع یعنی بلند نظری
با نگاهی به جامعهی امروزی درمییابیم که چقدر زیادهخواهی انسان را در دام خویش اسیر کرده تا آنجا که در مواردی انسان برای سودجویی بیشتر به چیزی طمع میبندد و انسانیت والای خود را در معرض خطر و تلف شدن قرار میدهد. علما و شاعران و نویسندگان با توجه به تعالیم اسلام برای حفظ شرافت جامعه و عزت نفس انسان، آدمی را به پرهیز از اموری که مناعت طبع انسان را خدشهدار میکند فرا میخوانند.
خداوند در سورهی منافقون آیه ۸ میفرماید: «عزت از آن خدا و پیغمبران و از آن مؤمنان است.»
مرحوم سید اسماعیل صدر صوفی ۱۳۳۸ به جهت مناعت طبع و کرامت نفس با خود عهد کرده بود که در طول زندگی از کسی تقاضای قرض نکند. از این رو همهی مشکلات مادی را برای وفای به عهد هموار نمود تا این که روزی مادر سالخوردهاش به کمک و مداوا احتیاج داشت، او چیزی در اختیار نداشت و بر جان مادر هم بیمناک بود.
به صحن مطهر آمد، در حالی که در یک سو بر ایستادگی بر پیمان خود مصمم و از سوی دیگر رسیدگی به مادر را تکلیف شرعی خود میدانست.
در همین حال فرد ناشناسی در مقابلش حاضر شد. پرسید آیا شما سید موسی هستید؟ سید جواب داد آری. آن فرد پنج تومان به او داد و گفت این مبلغ را برای یک سید موسی نذر کردهام.
این کمک غیبی بود که وی تا آخر عمر بر پیمان خود باقی مانده و هرگز برای رفع مشکلات خود به سراغ کسی نرفت.
منبع : http://mehrmihan.ir/essay-about-self-respect/
مطالب جالب دیگر
- ۹۵/۱۲/۰۸